سرمایه‌‌داری: داستان اشباح

ارونداتی روی  ترجمهفیروزه مهاجر

 

آن‌‌چه در نوشته­ی زیرمی­آید شاید از دید برخی به­نوعی نقدی بی­رحمانه باشد. از سوی دیگر، بنا به­سنت حرمت نهادن به­ دشمنان خود، می­توان آن را به ­چشم تصدیق ­بصیرت، ظرافت، و عزم راسخ کسانی خواند که زندگی خود را وقف امن نگه­داشتن جهان برای سرمایه­داری کرده­اند.

داستان مسحورکننده­ی آن­ها، که از حافظه­ی معاصر پاک شده­ است، در اوایل سده­ی بیستم در ایالات متحد شروع ­شد آن‌‌گاه که انسان‌‌دوستی شرکتی، به­طور قانونی به­صورت بنیادهای موقوفه تجهیز شد، شروع کرد به­این­که جای فعالیت مبلغان مذهبی را در ایفای نقش جاده صاف­کن و گشت حفاظت سیستم سرمایه­داری (و بعد امپریالیسم) بگیرد.

در میان نخستین بنیادهایی که در ایالات متحد تشکیل شد موقوفه­ی کارنگی[2] بود، که در 1911 با سودهای حاصل از کمپانی فولاد کارنگی تشکیل شد، و بنیاد راکفلر،[3] که ج. د. راکفلر، بنیان­گذار شرکت استاندارد اویل[4] آن را در 1914 تاسیس کرد. اینها تاتاها و آمبانی­های[5] زمان خود بودند.

برخی بنیادها که بنیاد راکفلر تأمین مالی کلی یا اولیه­شان را به­عهده داشت یا حامی­شان بود عبارت­اند از سازمان ملل، سیا، شورای روابط خارجی،[6] افسانه­ای­ترین موزه­ی هنر مدرن نیویورک، و، البته، مرکز راکفلر در نیویورک (­که نقاشی دیواری دیه­گو ریویه­را،[7] چون از سر شیطنت یک مشت سرمایه­دار هرزه و یک لنین دلیر را مجسم می­کرد، باید از دیوارش کنده می­شد؛ آزادی بیان آن روز ­مرخصی رفته بود). راکفلر نخستین میلیاردر آمریکایی بود و ثروتمندترین مرد جهان. او طرفدار القای بردگی، از حامیان ابراهام لینکلن، و مخالف مشروب­خواری بود. او باور داشت پولش را خداوند بهش رسانده، که باید برایش خوشایند بوده باشد.

در آغاز وقتی بنیادهای موقوفه­ شرکتی در ایالات متحد ظاهر شدند، بحث تندی درباره­ی منشا، قانونی بودن، و پاسخ‌‌گو نبودن آن­ها سرگرفت. نظر مردم این بود که اگر کمپانی­ها آن­قدر پول اضافه داشتند، قاعدتاً باید دستمزدهای کارکنان خود را بالا می­بردند. (مردم در آن روزها، حتی در آمریکا، از این پیشنهادهای شرم ­آور می­کردند). ایده­ این بنیادها، که حالا خیلی عادی شده، در واقع جهشی در خیال تجارت بود. شخصیت­های حقوقی معاف از مالیات با منابع فراوان و مسئولیت تقریباً نامحدود کاملاً فعال مایشاء و کاملاً غیرشفاف – چه راهی بهتر از این برای صرف کردن ثروت اقتصادی به منظور کسب سرمایه­ی سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی، برای تبدیل کردن پول به ­قدرت؟ چه راهی بهتر از این برای نزول­خورها که از درصد ناچیزی از سود خود برای فرمانروایی بر جهان بهره برند؟ غیر از این چه‌‌گونه بیل گیتس، که به­یقین چیزهایی درباره­ کامپیوتر می ­داند، امکان ­طراحی سیاست­های آموزشی، سلامت، و کشاورزی، نهتنها برای حکومت ایالات متحد که برای حکومت­ها در سراسر جهان، می­یابد؟

طی سال­ها، در حالی­که مردم شاهد برخی کارهای واقعاً خوبی بودند که بنیادها انجام دادند (راه انداختن کتابخانه­های عمومی، ریشهکن کردن بیماری­ها) – پیوند مستقیم بین شرکت­ها و بنیادهای موقوفه­شان در هاله‌‌ای از ابهام فرو رفت. سرانجام، به­تمامی رنگ باخت. اینک حتی آنان که خود را دست چپی می­شمرند شرمی از بهره بردن از سخاوت آن­ها ندارند.

در دهه­ی 1920 دیگر سرمایه­داری ایالات متحد گشتن دنبال مواد اولیه خارج از مرزهای خود و بازارهای فراسوی دریاها را شروع کرده بود. بنیادها همزمان شروع به ­تدوین طرح نظارت شرکتیِ فراگیر کردند. در 1924 بنیادهای راکفلر و کارنگی مشترکاً چیزی را آفریدند که امروزه قوی­ترین گروه فشار سیاست خارجی در جهان محسوب می­شودشورای روابط خارجی، که بعداً بنیاد فورد هم جزو سرمایه­گذاران آن شد. در 1947 سیای تازه‌‌تاسیس از حمایت شورای روابط خارجی و همکاری نزدیک با آن برخوردار شد. طی سال­­ها بیست و دو وزیر امور خارجه ایالات متحد در شمار اعضای شورای روابط خارجی بودهاند. پنج عضو این شورا در 1943 عضو کمیته­ی تدارکاتی برنامه ­ریزی برای تشکیل سازمان ملل بودند، و 8.5 میلیون دلار کمک مالی ج. د. راکفلر صرف خرید زمینی شد که دفاتر اصلی سازمان ملل در نیویورک بر آن بنا گشت.

تمامی یازده رییس بانک جهانی از 1946مردانی که رسالت خود را حمایت از تهیدستان اعلام کرده­اند – عضو شورای روابط خارجی بوده ­اند. (تنها استثنا، جرج وود،[8] از اعضای هیئت امنای بنیاد راکفلر و معاون بانک چیس منهتن[9] بود.)

در برتن وودز،[10] بانک جهانی و صندوق بین­المللی پول تصمیم گرفتند که دلار ایالات متحد پول ذخیره­ی جهان باشد، و به­منظور گسترش نفوذ سرمایه­ی جهانی ضرورت دارد معاملات تجاری در یک بازار باز جهانگیر و استاندارد شود. آن­ها برای رسیدن به این هدف پول زیادی صرف ترویج حکومت صالح (تا وقتی­که سرنخ­ها دست خودشان باشد)، مفهوم حاکمیت قانون (به­این شرط که در وضع قوانین نقشی داشته باشند)، و صدها برنامه­ی ضد فساد (برای بالا بردن کارایی نظامی که برقرار کرده­اند) کردند. دو سازمان از همه غیرشفاف­تر و غیرپاسخگوتر در جهان به­درخواست شفافیت و پاسخگویی از حکومت­های کشورهای فقیرتر دست می­زنند.

با توجه به­ این که بانک جهانی کموبیش بر سیاست­های اقتصادی جهان سوم نظارت داشته، کشور به­ کشور را به­ضرب و زور بهروی سرمایه­های جهانی گشوده است، می­توان گفت که انساندوستی شرکتی ژرف­بینانه­ترین تجارت در همه­ی دوران­ها از کار درآمده­ است.

بنیادهای موقوفه­ی شرکتی قدرت خود را به­ کار می­بندند، دادوستد می­کنند، و کانالیزه­ می­کنند و مهره­های خود را از طریق یک نظام باشگاه نخبگان و هسته­های مشاوران، که اعضاشان همپوشی دارند و از طریق درهای گردان داخل و خارج می ­شوند روی صفحه­ی شطرنج جای می­دهند. برخلاف انواع نظریه­های توطئه­ی رایج، به­ویژه بین گروههای چپ، هیچ چیز محرمانه، شیطانی، یا فراماسونری مانند درباره­ی این ترتیبات وجود ندارد. این چندان با شیوه­ی استفاده­ی کمپانی­ها از شرکت­های صوری و حساب­های برون­مرزی برای انتقال و مدیریت پول­شان متفاوت نیست – جز این­که گردش پول قدرت هست، نه پول.

کمیسیون سهجانبه، که در 1973 توسط دیوید راکفلر، مشاور امنیت ملی سابق ایالات متحد زبیگنیو برژینسکی (عضو مؤسس مجاهدین افغان، اسلاف طالبان)، بانک چیس منهتن، و چند والامقام مستقل بنیان نهاده شد معادل فراملی شورای روابط خارجی محسوب می­شود. همّ این کمیسیون مصروف بر ایجاد پیوند دوستی و همکاری پایدار بین نخبگان آمریکای شمالی بود. این کمیسیون اینک پنججانبه شده است، زیرا شامل اعضایی از چین و هند می­شود (تارون داس از سیل،[11] ن. ر. نارایانا مورتی، مدیرعامل اجرایی سابق اینفوسیس،[12] جمشید ن. گودریج[13]، مدیر عامل گودریج؛ جمشید ج. ایرانی، مدیر تاتا سانز،[14] و گوتام تاپر، مدیرعامل اجرایی آوانتا گروپ[15]).

مؤسسه­ی آسپن[16] باشگاهی بین ­المللی ویژه­ی نخبگان، صاحبان شرکت­ها، بوروکرات­ها، و سیاست­مداران محلی است، با حق ویژه در چند کشور. تارون داس رییس مؤسسه­ی آسپن، در هند، است. گوتام تاپر رییس هیئت مدیره است. چند تن از مقامات بالای مؤسسه­‌‌ی مک­کینزی گلوبال[17] )پیشنهاددهنده‌‌­ی کریدور صنعتی دهلی بمبئی) اعضای شورای روابط خارجی، کمیسیون سهجانبه، و مؤسسه­ی آسپن هستند.

بنیاد فورد (بدل لیبرال بنیاد محافظهکارتر راکفلر، گرچه این دو همواره دوشادوش هم کار می­کنند) در 1963 بنیان نهاده شد. بنیاد فورد هرچند اغلب دست کم گرفته شده، یک ایدئولوژی بسیار روشن، به­طور دقیق مشخص دارد و همکاری بسیار تنگاتنگ با وزارت امور خارجهی ایالات متحد. پروژه­ی تعمیق دمکراسی و «حکومت صالح» تا حد خیلی زیادی بخشی از طرح برتن وودز درباره­ی استاندارد کردن سازوکار تجارت و ارتقای کارایی در بازار آزاد بود. پس از جنگ جهانی دوم، آن­گاه که کمونیست­ها در مقام دشمن شماره­ی یک حکومت در ایالات متحد جانشین فاشیست­ها شدند، انواع جدیدی از نهادها برای برآمدن از پس جنگ سرد لازم شد. فورد به­ تأسیس راند (مؤسسه تحقیق و توسعه)[18] اقدام کرد، یک گروه متفکران نظامی که کارش را با پژوهش جنگ­افزار برای سرویس­های دفاعی ایالات متحد شروع کرد. در 1952، برای جلوگیری از «تلاش سرسختانه­ی کمونیستی برای رخنه در ملل آزاد و منحرف کردن آن­ها»، مؤسسه­ی یاد شده صندوق برای جمهوری[19] را ایجاد کرد، که سپس شکل عوض کرد و شد مرکز مطالعه­ی مؤسسات دمکراتیک،[20] که مسئولیت آن راه انداختن اطلاعات و ضد اطلاعات جنگ سرد، بدون زیاده­روی­های مککارتی‌‌مآبانه، بود. ما باید از ورای این عدسی کاری را که بنیاد فورد با میلیون­ها دلار سرمایه­گذاری در هند به­ آن مشغول است ببینیم – تأمین مالی هنرمندان، فیلم­سازان، و کنش­گران اجتماعی­اش، اهدای دوره­ها و بورس­های دانشگاهی دستودل­بازانه ­اش.

«اهداف برای آینده­ی بشریت» اعلام شده­ی بنیاد فورد مشتمل است بر دخالت در جنبش­های سیاسی مردم در سطح محلی و جهانی. در ایالات متحد این بنیاد میلیون­ها دلار به ­شکل کمک مالی و وام برای حمایت از جنبش تعاونی اعتباری[21] که ادوارد فیلن[22] مالک فروشگاه بزرگ {زنجیرهای فیلن} در 1919 آغازگر آن بود فراهم کرد. فیلن باور داشت که با فراهم آوردن دسترسی به­وام قابل پرداخت برای کارکنان یک جامعه­ی مصرف انبوه کالاهای مصرفی ایجاد می­کند – که در زمان خود طرحی بنیادی بود. در واقع، تنها نیمی از طرحی بنیادی، چون نیمه­ی دیگرِ چیزی که فیلن به آن باور داشت گونه­ای توزیع عادلانه ­تر درآمد ملی بود. سرمایه­داران همان نیمه­ی اول پیشنهادی فیلن را گرفتند و، با پرداخت ده­ها میلیون دلار وام­های «قابل دسترس» به­کارگران، طبقه­ی کارگر ایالات متحد را تبدیل به­ مردمی کردند مدام بدهکار، و در حال دویدن تا از سبک­های زندگی خود عقب نمانند.

سال­ها بعد، این طرح ذره‌‌ذره به ­حومه­های فقرزده­ی بنگلادش سرریز کرد، و این وقتی بود که محمد یونس و بانک گرامین[23] وام‌‌های کوچک را برای روستاییان محروم با پیامدهای فاجعه­بارش به­ ارمغان آورد. تهی‌‌دستان شبه‌‌قاره همواره با قرض زندگی کردهاند، در چنگال بی­رحم نزول­خوار محلی روستا – بانیا[24]. اما مالیهی خرد[25] این­ را هم شرکتی کرد. مؤسسات سرمایه‌‌گذاری خرد در هند مسئول صدها خودکشی هستند – و در اندرا پرادش[26] تنها طی سال 2010 دویست مورد آن. روزنامه­‌‌ای ملی اخیراً یادداشت خودکشی دختری هجده ساله را منتشر کرد که مجبور شده­ بود آخرین 150 روپیه­ی خود را، که شهریه­ی مدرسه­اش بود، تحویل کارمندان قلدر مؤسسه­ی سرمایه­گذاری خرد بدهد. در یادداشت نوشته ­بود، «سخت کار کنید و پول درآورید. وام نگیرید

پول زیادی در فقر هست، و یک چندتایی هم جایزه­ی نوبل

ارونداتی روی در دهلی نو، هندوستان، زندگی می­کند. او نویسنده­ی رمان «خدای چیزهای کوچک» و «سیاست قدرت» (South End Press)است.

به نقل از سایت اقتصاد سیاسی

مقالهی بالا ترجمه‌‌ای است از:

Arundhati Roy: How Corporate Power Converted Wealth Into Philanthropy for Social Control

[1] . Roy, Arundhati (2014) Capitalism: A Ghost Story, Haymarket Books.

[2] . Carnegie Corporation

[3] . Rockefeller Foundation

[4] . Standard Oil Company

[5] . Tatas and Ambanis

[6] . Council of Foreign Relations

[7] . Diego Riviera

[8] . George Woods

[9] . Chase Manhattan bank

[10] . Bretton Woods

[11].  Tarun Das of the CCI

[12] . N. R. narayana Murthy, ex-CEO of Infosys

[13]. Jamsheyd N. Godrej

[14] . Jamshed J. Irani, director of Tata Sons

[15] . Gautam Thaper, CEO of Avantha Group

[16] . Aspen Institute

[17] . McKinsey Global Institute

[18] . RAND (Research and Development Corporation)

[19] . Fund for republic

[20]. Center for the Study of Democratic Institutions (CSDI)

[21] . credit union movement

[22] . Edward Filene

[23] . Grameen Bank

[24] . Baniya، در بنگال عنوانی برای هرکسی که پول نزول می دهد. م

[25] . microfinance

[26]. Andhra pradesh